بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا و اول مهر

باز آمد بوی ماه مدرسه                بوی بازیهای راه مدرسه امسال اول مهر با سال های پیش فرق داشت امسال بردیا جونم   رفته پیش دبستانی  و خیلی ذوق میکنه   وقتی میخواستیم براش کیف بخریم با خاله پری  و بچه ها رفتیم ، برای پاکان توپولو  کیف کوچیک مخصوص مهد خریدیم ولی بردیا جونم  میگفت کیف بزرگ میخوام آخه من پیش دبستانیم    عزیزم احساس بزرگی میکنه روز اول مهر رو مرخصی ساعتی گرفتم و سه تائی با هم رفتیم مهد ، مثل هرسال مهد رو تزیین کرده بودن حمیده جون ...
27 مهر 1393

بردیا و دندون پزشکی

 مدتی بود که بردیا جونم  دندونش  درد میکرد و اشکش رو درمیاورد     خیلی میترسیدم که بردیا جونم  زیر دست دکتر طاقت نیاره ، داد و بیداد بکنه مخصوصا وقتی آمپولش میزنه دردش بیاد و خیلی فکرهای بد دیگه ، اما بالاخره بر ترس خود غلبه کردم و رفتیم پیش دکتر اول از دندوناش عکس انداختیم و بعد رفتیم مطب ارشک کوچولو  هم برای معاینه دندوناش آومده بود مطب که با بردیا جونم کلی شیطونی کردن وسط سالن انتظار کلی سرسره بازی کردن ، و به خواهش و التماس و حتی تهدیدهای من و عمه پگاه  هم اصلا توجهی نمیکردن بعد از رفتن ارشک کوچولو &...
26 مهر 1393

بردیا و شهر موشها

فیلم شهر موشها از سینما آزادی اکران میشد ، با خاله پری  و بچه ها  دسته جمعی رفتیم سینما  اول فیلم بچه ها آروم نشسته بودن و خوراکی میخوردن  همینکه خوراکی ها تموم شد و آهنگ شاد پخش شد بردیا جونم رفت روی صندلی و شروع کرد رقصیدن  ردیف پشت سر خیلی براش دست زدن و تشویقش کردن به همین خاطر آخر فیلم که عروسی بود و آهنگ خیلی شادی پخش میشد،بردیا جونم  بدو رفت روی سن و رو به جمعیت شروع کرد دی جی رقصیدن  پاکان توپولو  هم پشت سرش رفت  یهو همه جمعیت شروع کردن دست زدن و سوت وجیغ و هورا سالن خیلی شلوغ شد مسئول انتظامات عصبانی آومد ...
18 مهر 1393

بردیا و ایرانگردی

ایرانگردی ما روز شنبه 22 شهریور آغاز و به مدت یک هفته طول کشید  اولین توقف ما آبیدر شهر سنندج برای نهار بود بردیا جونم کلی بدو بدو و بازی کرد بعد از نهار وقتی که میخواستیم حرکت کنیم ، متوجه روغن ریزی ماشین شدیم  که سریع رفتیم تعمیرگاه خدارو شکر مشکل زیادی نداشت و سریع درست شد   ولی از برنامه ریزیمون عقب افتادیم و مجبور شدیم شب رو سقز باشیم   ....  روز بعد صبح زود حرکت کردیم به طرف تبریز نهار رو وسط راه خوردیم و ساعت 5 تبریز بودیم . با کمک تبلت بردیا جونم سریع مسیر هتل رو پیدا کردیم ..... شب همه با هم رفتیم مرکز خریدهای اطراف هتل رو...
1 مهر 1393
1